پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان: شبان زاده ای را چنان در کنار بگیری و از کس نیایدت عار. فردوسی. یکی تاج با او بد و مهر شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه که ساسان شبان و شبان زاده بود نه بابک شبانی بدو داده بود. فردوسی
پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان: شبان زاده ای را چنان در کنار بگیری و از کس نیایدت عار. فردوسی. یکی تاج با او بد و مهر شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه که ساسان شبان و شبان زاده بود نه بابک شبانی بدو داده بود. فردوسی
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است: به پیش گو اسفندیار آمدند کیان زادگان زار و خوار آمدند. دقیقی. کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینۀ باب من بازخواه. دقیقی. کیان زادگان با جوانان من که هریک چنانچون دل و جان من. دقیقی. بیامد هم آنگاه نستور شیر نبرده کیان زاده پور زریر. دقیقی. کیان زادگان و جوانان خویش به تابوتها اندر افکند پیش. دقیقی. کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای. فردوسی. بسی خواستندش کیان زادگان ز هر کشور آمد فرستادگان. اسدی
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است: به پیش گو اسفندیار آمدند کیان زادگان زار و خوار آمدند. دقیقی. کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینۀ باب من بازخواه. دقیقی. کیان زادگان با جوانان من که هریک چنانچون دل و جان من. دقیقی. بیامد هم آنگاه نستور شیر نَبَرده کیان زاده پور زریر. دقیقی. کیان زادگان و جوانان خویش به تابوتها اندر افکند پیش. دقیقی. کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای. فردوسی. بسی خواستندش کیان زادگان ز هر کشور آمد فرستادگان. اسدی
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته: در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده. سوزنی
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته: در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده. سوزنی