جدول جو
جدول جو

معنی گوان زاده - جستجوی لغت در جدول جو

گوان زاده
(گَ دَ / دِ)
پهلوان نژاد. بهادرنسب. (فهرست ولف) :
از آنجا سوی قلب توران سپاه
گوان زادگان برگرفتند راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گوان زاده
پهلوان نژاد: از آنجا سوی قلب توران سپاه گوان زادگان بر گرفتند راه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ /شَ دَ / دِ)
پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان:
شبان زاده ای را چنان در کنار
بگیری و از کس نیایدت عار.
فردوسی.
یکی تاج با او بد و مهر شاه
شبان زاده را آرزو کرد گاه
که ساسان شبان و شبان زاده بود
نه بابک شبانی بدو داده بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است:
به پیش گو اسفندیار آمدند
کیان زادگان زار و خوار آمدند.
دقیقی.
کیان زاده گفت ای جهاندار شاه
برو کینۀ باب من بازخواه.
دقیقی.
کیان زادگان با جوانان من
که هریک چنانچون دل و جان من.
دقیقی.
بیامد هم آنگاه نستور شیر
نبرده کیان زاده پور زریر.
دقیقی.
کیان زادگان و جوانان خویش
به تابوتها اندر افکند پیش.
دقیقی.
کجا بود از گیتی آزاده ای
خداوند تاج و کیان زاده ای.
فردوسی.
بسی خواستندش کیان زادگان
ز هر کشور آمد فرستادگان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پسر خان. ولد خان. پسر آقا
لغت نامه دهخدا
(وِ دَ / دِ)
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته:
در دخل هر شحنه و محتسب را
گشاده ست تا هست ازارت گشاده
ز احداث فسق تو مر این و آن را
زهی نان پخته زهی گاو زاده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو زاده
تصویر گاو زاده
زاییده گاو
فرهنگ لغت هوشیار
نوه زاده، فرزندزاده (اعم از دخترزاده و پسرزاده)، نوآیین ترین شاه آفاق بود نوا زاده عیص اسحق بود. (نظامی. گنجینه گنجوی. ص 158)
فرهنگ لغت هوشیار